شرکت بازی سازی ناتی داگ که سابقه طولانی همکاری با شرکت سونی را در کارنامه خود دارد و بازیهای مهمی همانند کرش بندیکوت را ساخته است، اولین بار با ساخت بازی آنچارتد شانس خود را در سبک بازیهای ماجراجویی سوم شخص امتحان کرد و توانست به خوبی از پس آن بر بیاید. در سال ۲۰۱۳ این شرکت بازی کاملا جدیدی به نام The Last Of Us را برای کنسول PS3 منتشر کرد که در آن زمان توانست تحسین منتقدان و مردم را به همراه داشته باشد به طوری که این بازی از دید بسیاری از مردم بهترین بازی ده سال اخیر میباشد. داستان نسخه اول بازی مربوط به همه گیری یک نوع بیماری بود که باعث شده بود دنیا به حالت آخر الزمانی در بیاید و تمدن انسانی به نوعی که در حال حاضر میشناسیم از بین برود. شخصیت اصلی این بازی جوئل نام داشت که به همراه دختر ۱۴ ساله ای به نام «الی» سفری طولانی را برای پیدا کردن درمان این بیماری طی میکردند که در این مسیر داستانهای مختلفی برای آنها اتفاق میافتد.با اینکه The Last of Us نیز در سال ۲۰۱۳ میلادی بهعنوان یک بازی مناسب برای مخاطب بزرگسال به بازار آمد، بازی The Last of Us Part II اصلا نباید توسط گیمر کودک یا نوجوان تجربه شود. مسئله فقط بر سر میزان خشونت بازی نیست. در حقیقت سکانسهای واقعگرایانهای که مرگ و بدتر از آن را به تصویر میکشند، تنها بخشی از علت درجهبندی اثر مورد بحث برای گروه سنی بالاتر از ۱۸ سال به حساب میآید. ناتیداگ درصد قابل توجهی از لحظات بازی مورد بحث را با داستانهایی پیش میبرد که همزمان باورپذیر و آزاردهنده هستند. بهگونهای که بدون اغراق لحظاتی چنان تلخ و خونآلود درون TLoU Part II یافت میشود که هم میتوان منطق نهفته در پس آنها را پذیرفت و هم بهمعنی واقعی کلمه میتوانند تهوعآور باشند.همهی این خشونتورزی نهتنها توجیه داستانی و حتی معنایی بزرگ دارد که با نزدیک شدن به پایان بازی بیشتر از قبل عیان میشود، بلکه از دل همذاتپنداری عمیق بازیکن با اِلی و شخصیتهای قدیمی و جدید دیگر بیرون آمده است. ناتیداگ با همهی بخشهای اثر خود قصه میگوید؛ از کاتسینها و مبارزات خشن پیشرفتکرده نسبت به بازی اول مجموعه تا گشتوگذار درون محیطهای بزرگ. اگر شخصیت اصلی سردرگم شده باشد، طراحی محیط هوشمندانهی اثر نیز به اندازهی کافی مخاطب را به اشتباه میاندازد. اگر اِلی برای مدتی از خود و همگان تنفر دارد، TLoU Part II به کمک ایجاد پیچشی غیرمنتظره در برخی لحظات، مخاطب را نیز تا حدی به این زدگی از خود میرساند.
قدم اول برای همراهی حسابشده با الی غرق شدن درون سفر او و داستان عالی بازی است. سازندگان هم برای ایجاد این همراهی جهانی سرتاسر جزئیات را آفریدهاند. گرافیک هنری بازی گیمر را مدام مطابق حسوحال لحظهای داستان به محیطهای متفاوتی میبرد و در اتمسفرهایی گوناگون غرق میکند. در آن سو هم صدای هرکدام از Infectedها را داریم که بارها دست گیمر را میگیرند و به عمق جهان پسا-آخرالزمانی بازی میکشند. The Last of Us Part II دنیای خیالی خود را باورپذیرتر از بسیاری از بازیهای واقعگرایانه تقدیم بازیکن میکند تا شرایط اولیهی لازم برای تاثیرگذاری روی او را مهیا ساخته باشد.
این نکتهی مثبت ارزشمند در بخشهایی مانند طراحی مراحل و پازلهای بازی نیز نقش خود را دارد. به این معنی که کمتر مبارزه، معمای محیطی یا گشتوگذاری را میتوان درون بازی The Last of Us Part 2 یافت که به دور از فرم کلی اثر، بازی بودن آن را درون چشم مخاطب فرو کند. تازهترین محصول ناتیداگ پازلها را تبدیل به بخشی از مسیر حسابشده و باورپذیر در حال طی شدن توسط الی برای انتقامجویی میکند. مبارزات خونین و مخفیکاریها هم بیشتر از آن که صرفا مخاطب را با طراحی مرحلهی خوب اثر آشنا سازد، ما را به یاد زشتیهای مسیر انتقامجویی و تنفرورزی حتی با توجیه منطقی میاندازد.خوشبختانه نویسندگان و کارگردان بازی، این اثر پرشده از ثانیههای سیاه و غمانگیز را تنها با تاریکی پر نکردهاند و سکانسهایی پراحساس، آرامشبخش و زیبا را هم به تصویر میکشند. با این تفاوت که اگر The Last of Us، محصول سال ۲۰۱۳ میلادی برای نمایش روشناییها گاهی سیاهی را به تصویر میکشید، بازی The Last of Us Part II در سال ۲۰۲۰ میلادی درون جهانی تاریک کورسوی نور را نشان میدهد و اینگونه اشک بیشتری را جاری میسازد. اگر به هر دلیلی به هیچ عنوان با داستان بازی ارتباط برقرار نکنید و در گروه مخاطبهای محترم متنفرشده از آن با دلایلی شخصی و نه تعصبآمیز و بیمعنی قرار بگیرید، باز هم باید TLoU Part II را تجربه کرد. گیمپلی چالشبرانگیز، لحظات پرهیجان، بخشهای دلهرهآور و گاهی ترسناک، محیطهای غنی و دیدنی و تقریبا هر ویژگی مثبتی که از بازیهای ویدیویی اینگونه میخواهید، درون بازی یافت میشوند. برای بار آخر هم تاکید میکنم که تفاوت دیدن آنها با بازی کردن آنها از زیرزمین تا آسمان است.
تجربهی بازی The Last of Us Part II میتواند باتوجهبه درجهی سختی انتخابشده توسط گیمر و میزان میل او به جستوجوی همهی نقاط ممکن از حداقل ۲۳ تا بیشتر از ۴۰ ساعت زمان ببرد. ولی باتوجهبه آیتمهای جمعکردنی جذاب و حفظ تواناییها و پیشرفتهای شما در حالت نیوگیم پلاس، دلایل زیادی برای تجربهی دوباره و حتی چندبارهی این محصول پیدا میشوند. چرا که میشود انواعواقسام مراحل آن را با سلاحهای گوناگون و به اشکالی متفاوت پشت سر گذاشت، نامهها و به وسیلهی آنها داستانکهای بیشتری یافت و پس از پاکسازی محیطهای متعدد، فرصت نگاه انداختن مفصلتر به گوشه به گوشهی جهان اثر را داشت.
همچنین از آنجایی که بازی همواره توانایی به چالش کشیدن گیمر حتی در صورت قدرتمند شدن او را دارد، تجربهی چندبارهی آن بهعنوان یک بازی ویدیویی میتواند واقعا جذاب باشد. مثلا درحالیکه گیمر فکر میکند دیگر با گوش دادن، مخفیانه حرکت کردن و استفاده از صداخفهکنهای موقت شانس قابل توجهی برای خلاص شدن از دست رانرها و کلیکرها دارد، ناگهان استاکرهای بیصدا از راه میرسند؛ موجوداتی که استفاده از حالت گوش دادن عمیق الی کمکی به مشاهدهی آنها نمیکند و بهسادگی در قلب تاریکی شما را گیر میاندازند. زمانیکه چنین موردی را درون ساختار اصلی گیمپلی یک بازی ویدیویی میبینید، مطمئن باشید که مفهوم طراحی مرحله را درست فهمیده است.
سبک | اکشن ماجراجویی- ترس و بقا |
تعداد بازیکن | |
سازنده | Naughty Dog |
ناشر | Sony Interactive Entertainment |
درجه بندی سنی | +18 |
- - نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.
- - لطفا دیدگاهتان تا حد امکان مربوط به مطلب باشد.
- - لطفا فارسی بنویسید.
- - میخواهید عکس خودتان کنار نظرتان باشد؟ به gravatar.com بروید و عکستان را اضافه کنید.
- - نظرات شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد